سیب زمینی

گاهی اوقات پیش خودم فکر می کنم که کاش ذهنم شبیه یه جور سیب زمینی خاص بود تا راجع به حرفهای دیگران فکر نمی کردم تا بخوام اونا رو حلاجی کنم و بفهممشون و ازشون برداشت کنم، اون وقت دیگه راحت می شدم از دست تکه پرونی ها و عکس العمل های آدمهایی که نمی فهمنم یا نمی فهممشون.اون وقت دیگه از دست کسی ناراحت نمی شدم و عین یه احمق در مقابل توهین و تحقیرهاشون لبخند می زدم. اون وقت حداقل زندگی واسه خودم راحت تر می شد،لااقل لذت می بردم از لحظاتی که مجبور هستم کنار اینجور آدما باشم.کاش دنیای بزرگترا اینقدر پیچیده نبود. شاید اگه نبودی من به هیچ چیز این دنیا دل بسته نمی شدم.آخ اگه می دونستی این دنیا و آدماش و آسمون و زمینش چقدر واسم غیرقابل تحملن،چقدر نفسم می گیره، چقدر سخته مخصوصاً وقتی نباشی کنارم...ه

حرف دهنتو بفهم

یه جمله ای هست که مامانم همیشه بهمون می گفت : وقتی می خوای یه حرفی بزنی اول اون حرف رو مزه مزه کن بعد بگو! معنی این جمله رو وقتی خوب حس می کنی یه نفر با یه جمله ی کوچیک همه ی انگیزه های تو رو نابود می کنه. دوست عزیز با شمام با خود شما، آره خودت که اصلاً به روی خودت هم نمیاری! وقتی می خوای یه چیزی از دهان مبارکت تراوش کنی ، یه کوچولو،خیلی هم وقت نمی خواد بهش فکر کن، ببین با حرفی که می زنی چقدر داری طرفتو داغون می کنی، چقدر تحقیرش می کنی، چقدر انگیزه هاشو می کشی؟! بیشتر از این متعجبم که چرا آدما به این برش بسیار زیبای زبان شیرینشون مفتخرن؟!ولی باز هم به اون جمله ی معروف ایمان آوردم که تو کار خودت رو بکن، بذار بقیه هرچه می خوان بگن بگن. الان بهترم :دی